حکایت رقت انگیز رسانههای ورشکسته بیمخاطب
محمدرضا محقق، روزنامه نگار و نویسنده
به گزارش صریر از تبریز، درست است که مردم ما مدتهاست از رسانههای جمعی از روزنامه و مجله و نشریات مکتوب گرفته تا فضای مجازی رویگردان شدهاند و دیگر به آنها احساس رغبت و نیاز نمیکنند و این حوزه تنها محدود به تولیدکنندگانشان شده است! اما این همه ماجرا نیست.
ماجرای رقت بار و تا حدی هم عبث و مضحک، در خود این رسانهها اتفاق میافتد: وقتی یک «رسانه» که وجود «مخاطب» به عنوان اصلیترین تکیه گاه و بن مایه وجودی و «فلسفه حضور» ش را از دست میدهد- و یا درباره بعضی از این رسانهها مخاطب اصلاً از اول وجود خارجی نداشته است!- و اصلاً ککش هم نمیگزد لابد به وضعیت خاص و تأمل برانگیزی دچار شده است دیگر!
این قضیه میتواند دلایل مختلفی داشته باشد که بی شک یکی از مهمترین و فراگیرترین آنها دست در جیب بیت المال داشتن است.
رسانههایی که دستشان در خوان گسترده و مظلوم بیت المال است و نه در جیب خودشان و بنابراین برایشان اهمیتی ندارد که مخاطبی داشته باشند یا نه و در عین حال اصلاً به ذهنشان هم خطور نمیکند که از چه منابعی غیر از بیت المال میتوانند ارتزاق سالمی داشته باشند. مثلاً جذب آگهی کنند یا اسپانسر بگیرند یا… .
این رسانهها به مثابه انگل به بیت المال چسبیدهاند و آنقدر هم فربه و کرخت و رخوت بار شدهاند که جداشدنشان از این خوان پرکرامت مساوی با مرگشان است!
رسانههای بی مخاطب ورشکسته ای که دقیقاً به دلیل فقدان عنصر مهم و سرنوشت سازی به نام مخاطب و عادت به یک زندگی انگلی از طریق مکیدن بیت المال، به قول دوست جامعه شناسی، به یک نوع خودارضایی روانی روی آوردهاند!
یعنی خودشان خودشان را میخوانند – یا نمیخوانند- و خودشان درباره خودشان نظر میدهند و برای خودشان دسته گل می فرستند و… و از این همه اکتیویته و فعالیت مثمر ثمر لذت میبرند و کیف میکنند!
و این وضعیت تا حدی ادامه پیدا میکند که این به اصطلاح رسانهها، کاملاً باری به هر جهت، باسمه ای و تهی میشوند در حالی که خودشان خبر ندارند یا دارند ولی به روی مبارک نمیآورند!
بی تردید از چنین محیطی نمی توان توقع حضور و بالندگی انسانهای نخبه، مستعد، توانمند، مستقل و آزاده را داشت چرا که چنین فضاهایی صرفا به درد رشد سرطانی آدمهای فرومایه و میان مایه، مزور، بی سواد و البته آراسته به انواع و اقسام صفات افتخاربرانگیزی همچون ریاکاری، زیر آب زنی، دروغ گویی، تملق و زد و بند میخورد.
البته این تمام ماجرا نیست. رسانه وقتی با مردم تعامل نداشت و وقتی از طریق سالم و درستی مثل خریدار عمومی داشتن ارتزاق نکرد، آنوقت درد مردم برایش بی اهمیت است و سخن مردم در آینه کدرش انعکاسی ندارد.
ما خبرگزاریهایی داریم که با کلی دفتر و دستک و خدم و حشم، در طول شبانه روز به طور متوسط ۳۰۰ بازدید کننده دارند- که البته در همان هم شک و شبهه بسیار است!
روزگاری در این مملکت روزنامه همشهری به تیراژ نیم میلیونی میرسید و روزنامه جامعه در روز سه بار منتشر میشد و خریداران واقعی و فراوانی هم داشت. آن موقع من نوجوان بودم و خوب یادم میآید بارها و بارها دست خالی از دکه روزنامه فروشی حاج حسن ملکی سر چهارمردان برمی گشتم خانه چون نه همشهری بود و نه جامعه!
اما حالا چی؟ پرتیراژترین روزنامه این مملکت در بهترین روزها تیراژش زیر صدهزارتاست و بعضی روزها هم با سی چهل هزارتا شمارگان در کل کشور روبروست!
این در حالی است که روزنامه یومیوری ژاپن کماکان توانسته است تیراژ ۵میلیون نسخهای فروش روزانه اش را حفظ کند!
این وضعیت دلایل متنوعی دارد و قطعاً بخشی از آن به اشباع شدن جامعه ما از انبوه مهمل و بی پشتوانه و مبتذل و سطحی نشریات و سایتها و… برمی گردد ولی بخش اصلی و اعظمش همان زندگی انگلی و دست در جیب بودجه عمومی داشتن و در نتیجه فربه و بی خاصیت شدن رسانهها است.
شاید تعبیر برخی از خبرگان عرصه رسانه در خصوص «پایان عصر رسانههای مکتوب و مجازی در دوران سیطره شبکههای اجتماعی» تنها تلاشی مذبوحانه باشد برای ترتیب دادن یک «پایان آبرومندانه» بر این وضعیت غیر قابل دفاع رسانههای ورشکسته انگلی بیمخاطب!
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰