حکایت من و آقا؛

جذاب‌ترین و منحصربفردترین نقدی که نوشتم

محمدرضا محقق، نویسنده، روزنامه نگار و منتقد سینما

به گزارش صریر، جذاب‌ترین و منحصربفردترین خاطره من از دوران روزنامه نگاری به عصر یک روز پاییزی برمی گردد که با تماس تلفنی یکی از دوستان همکار در روزنامه و از مرتبطین شورای عالی انقلاب فرهنگی برای انجام یک همکاری که عبارت بود از نگارش یک نقد و تحلیل تفصیلی درباره سینمای ایران راهی تهران شدم.
در جلسه ای که با دوستان داشتم درخواست آن‌ها مبنی بر نگارش این متن با توضیحات اصلی و فرعی‌اش را شنیدم تا اینکه در اثنای بحث با یادآوری این نکته که این متن «بناست به دست یکی از مسولان ارشد نظام برسد» قضیه جدی تر و جذاب تر شد.
دقیقاً از لحظه ای که متوجه شدم تحلیلی که مسوولیت نگارشش بر دوش من افتاده بناست به دست ایشان برسد حس عجیبی پیدا کردم.
اعتراف می‌کنم که جذاب‌ترین لحظات نقد نویسی‌ام طی بیست سال گذشته بوده.
اینکه در حین نگارش یک متن بدانی بناست نوشته‌ات به دست عالی‌ترین مقام کشور برسد و ایشان تک تک واژه‌های تو را بخواند.
خب قاعدتاً نگارش چنین چیزی قواعد خودش را داشت. زیر و رو کردن منابع و دقت و حساسیت مضاعف و وسواسی که در نگارش تک تک واژه‌ها روا بود.
من البته به دوستان شرط کرده بودم که در امر نگارش آزادانه و بدون قبول دخالت کسی کار را انجام خواهم داد و انصافاً باید بگویم که همین مسیر هم طی شد و من در طول نوشتن آن نقد و تحلیل مفصل خودم بودم و خودم.
یک اعتماد جدی وجود داشت و کار خیلی خوب پیش رفت.
نهایتاً متن آماده شد و بعد از چند بار ویرایش و تنظیم ملحقات تحویل دوستان شد.
آن متن هم از جهت مخاطب خاصش، هم به لحاظ زمانی که برد، هم بابت راحتی دسترسی به منابع و البته حس و حالی که خودم داشتم، جذاب‌ترین و البته سخت‌ترین و طولانی‌ترین نقدی بود که نوشتم.
حق التحریر آن را تا مدت‌ها نگه داشته بودم ودلم نمی‌آمد خرجش کنم!
بعدها که خبرش رسید آقا متن را خوانده‌اند با خودم گفتم چنین موقعیت و تریبونی که حرف‌هایت را بتوانی بی واسطه و مفصل برای برجسته‌ترین شخصیت کشورت بنویسی در عین مسوولیت آفرینی، چقدر جذاب و منحصربفرد است.
سال‌ها پیش در متنی رسانه ای نوشته بودم که اگر بخواهیم برای سینمای ایران آنهم در لحظات حساس، یک منجی واقعی پیدا کنیم که در بی تدبیری و مشنگ بازی مدیران، گره‌های حتی کور را باز کرد کسی نیست جز رهبر هنرشناس خودمان.
یادم می‌آید فیلم آدم برفی که مدیران سال‌ها توقیفش کرده بودند به قول آقای زم فیلم محبوب ایشان بود؛ خب معلوم بود کسی که فهم هنری و شم اندیشگی داشته باشد می‌فهمد که آن فیلم چقدر دقیق و جدی و عمیق «ضد آمریکایی» بود.
یا فیلم دیدار که به مدد مدیریت بزدل و کم فهم فرهنگی مدت‌ها توقیف بود و وقتی فیلم را برای ایشان نمایش داده بودند، گفته بودند «چه فیلم خوبی!» و فیلم از توقیف درآمد.
و در نهایت، ادبیات و شعر و رمان که بی هیچ گزافه و مبالغه ای باید ایشان را یک منتقد حرفه ای و جدی در این حوزه‌ها دانست.
من جلسات شاعرانه ایشان را سالهاست پیگیری می‌کنم آنهم نه به خاطر شعرخوانی حضار بلکه به خاطر نکته سنجی‌های دقیقی که از ایشان می‌بینم؛ صادقانه بگویم جذابیت اول آن جلسه‌هاست برای من.
وقتی از عمق جان و با شیدایی از صائب حرف می‌زنند یا وقتی از رفیق سالهای دور خودشان مهدی اخوان ثالث عزیز یاد می‌کنند وقتی سبک‌های شعر را دقیق یاداوری می‌کنند. برایم فوق العاده بود که ایشان در همین اواخر، شاعر محبوب من اخوان ثالث را «ادیب‌ترین شاعر فارسی زبان زمان خود» دانستند.
مطالعه که دیگر جای خود دارد و همیشه یک نکته شگفت آور برای من بوده است که ایشان با این همه مسوولیت رهبری چطور می‌توانند این همه و اینقدر جدی مطالعه کنند. (قابل توجه کسانی که سنگ ایشان را به سینه می‌زنند ولی اصلاً احساس ضرورت نمی‌کنند در طول سال حتی لای یک کتاب را باز کنند!)
و بالاخره این تک بیت ایشان که به نظرم زیباترین شعری است که سروده‌اند و همیشه زمزمه‌اش می‌کنم:
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم