در این روزهای سخت و تلخ چقدر شکننده شده‌ایم

صریر: در جایی خوانده بودم: « اعتبار آدم‌ها به بودنشان نیست بلکه به دلهره‌ای است که بعداز نبودنشان حس می‌شود». تو آنقدر خوب بودی که در طول سال‌های متمادی مدیریت اجرایی با تمام موانع و سنگ‌اندازی‌ها، لب به شِکوه وا نکردی و همیشه آن چهره بشّاش و گشاده رو را داشتی.

در این روزهای سخت و تلخ چقدر شکننده شده‌ایم

 

صریر: جواد کریم نژاد، معاون فرهنگی هنری حوزه هنری آذربایجان شرقی و از پژوهشگران و کارشناسان حوزه فرهنگ و هنر استان در مقاله ای که برای صریرنوشته، در سوگ دکتر محمدمحمدپور، مدیرکل فقید فرهنگ و ارشاد اسلامی این خطه نشسته است.

«از وفاداری این قبله‌ی ارباب هنر

رخ نتابید خدا را که وفا می‌میرد

مرگ و میری عجب افتاد در آفاق هنر

که همه شاهد انگشت نما می‌میرد»

«انالله و انا الیه راجعون». مرگ حق است و مشیّتی الهی و حقیقتی انکار ناپذیر که گریزی از آن نیست و برای ما انسان‌های خاکی، چاره‌ای جز تسلیم به خواستۀ خالق هستی و تغییر در مشیّت الهی نیست: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیستَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یسْتَقْدِمُونَ»(اعراف/۳۴) چون اجلشان فرا رسد لحظه‌ای پس و پیش نخواهند شد.

با این وجود، یاد و خاطره بعضی‌ها، چنان در تار و پودِ جانِ ما آدمیان گره می‌خورد، که کوچ نابهنگام‌شان و غم از دست دادن‌شان تلخ و جانکاه می‌شود..  دوستانِ اهل ذوقم از منِ کم‌ترین خواسته‌اند چند سطری در مورد رحلت مظلومانه و غم‌انگیز  دکتر محمد پور مدیر کل فقید اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، قلمی داشته باشم. امّا چگونه؟ هر چه ذهن مشوّشم را برای  پیدا کردن کلامی مرور می‌کنم تا برای نبودنش بنویسیم، چیزی جز تصاویر صورت همیشه خندان، صفای نفس و فروتنی این عزیز از دست رفته نمی‌بینم و ردّ پای قطرات اشکی که بی‌تاب روی گونه‌ها حس می‌شود… اصلاً در باورم نمی‌گنجد که با حسّی تلخ و ویرانگر، منِ حقیر روزی در سوگ  رفیق و همکار چندین ساله‌مان بنویسم…انصاف باید داد که نوشتن از مرگ و هجران تلخ است… و تلخ‌تر زمانی است که از مرگ مظلومانه و غم‌انگیز و به قول ما تبریزی‌ها: «نیسگیللی اؤلوم»  دوست و همکاری بنویسی که دقیقاً بیش از یک و نیم دهه با او خاطرات مشترک کاری و اجرایی داشته باشی.

انگار همین دیروز بود…برای نخستین بار در اردیبهشت سال ۱۳۸۴ در کتابخانه مرکزی تبریز که مسئولیت آنجا را به عهده داشتند، ایشان را دیدم.. منِ جوان و جویای نام آن‌سال‌ها سر مسأله‌ای با ایشان به بحث نشستم… مردی متواضع و بامحبّت که فقط گوش دادند…. دل در گرو فروتنی‌اش نهادم و ارتباط دوستانه ما از آنجا شکل گرفت و بعدها در مسئولیت‌های اجرایی عرصه خطیر فرهنگ و هنر این رفاقت و همکاری تداوم یافت تا همین امروز… چقدر زود گذشت، انگار همین دیروز بود.

و امروز دهم آبان ماه سال ۱۳۹۹، خبر اندوهبار درگذشت غریبانه ایشان را وقتی در اولین ساعات شروع کاری از همکاری شنیدم، بغض امانم را برید، خبر چنان تلخ و گزنده بودکه به دشواری به باور می‌نشست… چند روز پیش خبر ابتلای ایشان به بیماری منحوس کرونا را شنیدیم و همه دوستان و همکاران در انتظار مژدۀ خبر بهبودی حال این مدیر ساعی و تلاشگر عرصه فرهنگ و هنر بودیم.. اما دریغ و صد دریغ خبری که وقتی در فضای فرهنگ و هنر شهر پیچید، موجی از تأسف و تأثر را به دنبال داشت. بله خبر تلخ بود، ولی در سایه شوم کرونا واقعیت داشت. در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست. هر چند درگذشت او برای جامعه فرهنگ و هنر استان غم‌انگیز و تأسف‌بار و برای همکاران و یاران قدیمی‌اش بسیار دردناک است.

این روزهای سخت و تلخ، چقدر شکننده شده‌ایم، روزگاری که بی‌رحمانه می‌تازد و ایّام پر تشویشی که آرامش لحظه‌هایمان را به سرعت برق و باد گرفته است… سال نحسی که گویی دامن به سوگ گسترده است… و شانه‌ای که برای تسلّی این همه اندوه و درد فراوان نیست… به قول شهریار ملک سخن: «دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست/امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت».  مانده‌ایم که چه کنیم؟ «چه بد کرداری ای چرخ»… این بلای نفس‌گیر هر روز رفیقی نازنین و همقطاری در مسیر زندگی‌مان را با خاک سرد هم آغوش می‌کند و ما فعلاً حیران و تنها و دریغ از اندک التیامی بر دل‌های داغ‌دیده‌مان،«چه  کج رفتاری ای چرخ»…

در جایی خوانده بودم: « اعتبار آدم‌ها به بودنشان نیست بلکه به دلهره‌ای است که بعداز نبودنشان حس می‌شود». تو آنقدر خوب بودی که در طول سال‌های متمادی مدیریت اجرایی با تمام موانع و سنگ‌اندازی‌ها، لب به شِکوه وا نکردی و همیشه آن چهره بشّاش و گشاده رو را داشتی، هنرمندانه امیدوار بودی و خلاقانه در پی طرح‌های نو برای فرهنگ و هنر استان، همین چند وقت پیش بود که در راهروی اداره‌تان مرا دیدید و گفتید فلانی چه عجب؟ گفتم فقط آمده‌ام چایی بخوریم و درد دلی… به گرمی پذیرا شدی… کتاب در دست انتشارم را تورّقی نمودی، صحبت به کار و روزمرگی‌ها کشید و تو حتّی واقعیت‌های تلخ را تسلیم آن گشاده رویی‌هایت ‌کردی…و چه می‌دانستیم سایه مرگ در کمین است و  این آخرین دیدارمان…و «ناگهان چقدر زود دیر شد» و دیدار دوباره‌ای که به قیامت ماند… و به قول شاعر: «رو به بالا و ‌ز پستی‌ها رها / خوش‌ترین مرگی است مرگ شعله‌ها».

مدیر متواضعی که عمر کوتاه و پر ثمر خویش را وقف خدمت بی‌ادعا و کوشا بر فرهنگ و هنر استان کرد. مدیر و رفیقی که هرگز بوی رنگ و ریا نگرفت و در نهایت با مرگ غریبانه خویش، دوستانش را به سوگ نشاند. خداوند قرین رحمتش فرماید.​ «اللّهمّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خیرا، خداوندا ما جز خوبی از او نمی‌دانیم».

نام نیکش هماره بر صفحه فرهنگ و هنر این استان درخشنده‌تر باد. روانش شاد و یادش گرامی.

دکتر محمد محمدپور، مدیرکل فقید فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی صبح دیروز شنبه به دلیل ابتلا به بیماری کرونا در سن ۵۲ سالگی نقاب از این عالم خاکی بر کشید.

جواد کریم نژاد